رأی وحدترویه شماره 581 ()- 2/12/1371
صلاحیت دادگاههای انقلاب در رسیدگی به ادعای اشخاص حقیقی یا حقوقی
نسبت به اموالی که دادگاههای انقلاب نامشروع شناخته و مصادره
نمودهاند و تجدیدنظر در رأی وحدترویه شماره 575
مورخ 29/2/1371
به استحضار میرساند در ارتباط با رأی وحدترویه شماره 575 مورخ 29/2/1371 هیأت عمومی دیوانعالی کشور گزارشهای متعددی به اینجانب رسیده بود که از آن برداشتهای مختلفی شده، نتیجتاً مورد سوء استفاده قرار گرفته است بدین توضیح افراد با انعقاد قراردادهای صوری و طرح دعاوی مالکیت واهی، خواهان اثبات مالکیت خود براموال و داراییهایی شدهاند که قبلاً عدم مشروعیت آنها به وسیله دادگاههای انقلاب به اثبات رسیده و مشمول حکم مصادره شدهاند و منابع موثق نیز صحت گزارشها را تأیید نمودهاند به منظور احراز واقعیت امر طی بخشنامه شماره 11217مورخ 1/7/1371 که پیوست میباشد از محاکم خواستم نمونهای از این قبیل پروندهها را جهت ملاحظه ارسال دارند نمونههایی ارسال گردید که انصافاً بر من حجت تمام است که از این رأی هیأت عمومی در سطح وسیعی سوءاستفاده میشود و قطعاً ادامه این روند به مصلحت نظام نیست.
گزارش پیوست که در جلسه رسیدگی هیأت عمومی قرائت میشود و از پرونده حقوقی شعبه 51 دادگاه حقوقی 2 تهران استخراج شده نحوه رسیدگی دادگاههای حقوقی به ادعای اشخاص نسبت به اموال مصادره شده موضوع احکام دادگاههای انقلاب را نشان میدهد که به این خلاصه است:
شخصی به استناد رونوشت یک برگ نوشته عادی منتسب به محکومعلیه حکم دادگاه انقلاب که تهیه آن به وسیله هرکس و در هر زمان و با هر تاریخی سهل و ساده میباشد نسبت به مالی که نامشروع تشخیص گردیده و مصادره شده ادعای حق داشته و به طرفیت محکومعلیه حکم دادگاه انقلاب در دادگاه حقوقی 2 تهران طرح دعوی نموده و طرف دعوی را مجهولالمکان دانسته است.
شرح دادخواست، تاریخ جلسه دادرسی مفاد حکم دادگاه که بدون دفاع از دعوی صادرشده و بالاخره اجراییه صادره از دادگاه حقوقی 2 از طریق انتشار آگهی ابلاغ شده و خواهان این دعوی به استناد چنین حکمی استرداد مال و انجام تعهد را از دادگاه انقلاب خواسته است.
این نوع احکام دادگاههای حقوقی که پس از رأی وحدترویه شماره 575 مورخ 29/2/1371 هیأت عمومی دیوانعالی کشور صادر میشود مشکلات زیادی ایجاد مینماید زیرا در رسیدگی به این دعاوی آنچه که مورد توجه دادگاههای حقوقی قرار نمیگیرد تشخیص حیات و ممات محکومعلیه حکم دادگاه انقلاب و احراز صحت و اعتبار این قبیل نوشتهها است و چنین احکامی نمیتواند نافی صلاحیت ذاتی دادگاههای انقلاب باشد و مالی را که به حکم دادگاه انقلاب متعلق به محکومعلیه و نامشروع تشخیص و مصادره شده از موضوع حکم دادگاه انقلاب خارج سازد بنابراین رسیدگی به ادعای حقی که اشخاص حقیقی یا حقوقی در مورد اموال مصادره شده محکومعلیه حکم دادگاه انقلاب داشته باشند با دادگاه صادرکننده حکم میباشد که میتواند با امکانات وسیعی که برای تحقیق و رسیدگی دارد به ادعای حق اشخاص بر اموال مصادرشده خواه به صورت دعوی مستقل یا تحت عنوان اعتراض ثالث باشد رسیدگی کند. استدلال اکثریت در رأی وحدترویه شماره 575 مورخ 29/2/1371 این بود که دعوی مالکیت اشخاص حقیقی یا حقوقی نسبت به اموالی که با حکم دادگاههای انقلاب اسلامی مصادره شده، یک دعوی حقوقی است که رسیدگی به آن از خصایص محاکم حقوقی است در صورتی که باید توجه داشت که اختلاف در رسیدگی ماهیتی نبوده بلکه بحث در صلاحیت دادگاه است. در پرونده اختلافی مطروحه نیز چند شعبه دادگاه انقلاب به صلاحیت دادگاه حقوقی و چند شعبه دادگاههای حقوقی به صلاحیت دادگاه انقلاب رأی داده بودند. درخصوص همین موضوع هم بین چند شعبه دیوانعالی کشور اختلاف حاصل شد و هیأت عمومی دیوانعالی کشور رسیدگی نمود، واقع مطلب این است که دادگاه انقلاب در مواردی با صدور حکم کلی اموالی را نامشروع شناخته منتها اشخاص ادعا دارند که مقداری از این اموال که تابع آن حکم کلی است مال آنها است بدون شک رسیدگی به این ادعا تابع دعوی اصلی بوده و با آن ملازمه دارد و در صلاحیت دادگاه انقلاب است. و دادگاه مزبور با توجه به ماده (8) و تبصره ماده (5) قانون نحوه اجرای اصل (49) قانون اساسی و قانون مصوب 17/5/1363 به دعوی مالکیت اشخاص که با احکام صادره تلازم دارد طبق مواد مزبور رسیدگی مینماید علیهذا با توجه به مطالب فوق برطبق قسمت اخیر ماده واحده قانون وحدترویه مصوب 1328 تقاضای طرح موضوع در هیأت عمومی و تجدیدنظر در رأی شماره 575 مورخ 29/2/1371 را دارم.
رییس دیوانعالی کشورـ مرتضی مقتدایی
به تاریخ روز سهشنبه 2/12/1371 جلسه هیأت عمومی دیوانعالی کشور به ریاست رییس دیوانعالی کشور و با حضور نماینده دادستان محترم کل کشور و جنابان آقایان رؤسا و مستشاران شعب حقوقی و کیفری دیوانعالی کشور تشکیل گردید.
پس از طرح موضوع و قرائت گزارش و بررسی اوراق پرونده و استماع عقیده نماینده دادستان محترم کل کشور مبنی بر: «بسمهتعالی: همانطور که در جلسه مورخ 29/2/1371 هیأت عمومی دیوانعالی کشور نیز اظهارنظر شده با توجه به ماده (8) قانون نحوه اجرای اصل (49) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که تشخیص مشروع یا نامشروع بودن اموال را در صلاحیت دادگاه انقلاب اسلامی قرار داده است، رسیدگی به دعوی مطرح شده نیز که تابع دعوی اصلی بوده و ملازمه با آن دارد در صلاحیت دادگاه انقلاب اسلامی است، لذا رأی شعبه 24 دیوانعالی کشور تأیید میشود». مشاوره نموده و اکثریت بدین شرح رأی دادهاند:
رأی وحدترویه هیأت عمومی دیوانعالی کشور
دادگاههای انقلاب اسلامی که به فرمان مبارک امام راحل رضوانا... تعالی علیه و مصوبه 27/3/1358 شورای انقلاب تشکیل شدهاند برطبق اصل (161) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ()و تحت نظارت دیوانعالی کشور به جرایمی که در اصل (49) قانون اساسی() و قانون حدود صلاحیت دادسراها و دادگاههای انقلاب مصوب 11/2/1362 مجلس شورای اسلامی () معین شده رسیدگی مینمایند و صلاحیت آنها نسبت به صلاحیت دادگاههای عمومی دادگستری اعم از حقوقی و کیفری از نوع صلاحیت ذاتی است.
احکام صادره از دادگاههای انقلاب در بعضی موارد علاوه بر جنبه کیفری و مجازات مرتکب واجد جنبه حقوقی هم میباشد و اموال نامشروع او را نیز شامل میشود. در چنین موردی هر نوع ادعای حقی که از طرف اشخاص حقیقی یا حقوقی نسبت به این اموال عنوان شود ولو به ادعای خارج بودن آن مال از دارایی نامشروع محکومعلیه باشد رسیدگی آن برحسب شکایت شاکی و طبق ماده (8) و تبصره ماده (5) قانون نحوه اجرای اصل (49) قانون اساسی مصوب 17/5/1363 ()با دادگاه صادرکننده حکم میباشد و دادگاه انقلاب پس از رسیدگی اگر صحت ادعا را تشخیص دهد برطبق ذیل اصل (49) قانون اساسی مال را به صاحبش رد میکند. و الّا به بیتالمال میدهد.
بنا به مراتب مزبور هیأت عمومی وحدترویه دیوانعالی کشور براساس ذیل ماده واحده قانون وحدترویه قضایی مصوب 7/4/1328 در رأی وحدترویه شماره 575 مورخ 29/2/1371 تجدیدنظر نموده و با تغییر رأی مزبور رسیدگی به ادعای اشخاص حقیقی یا حقوقی را نسبت به اموالی که دادگاههای انقلاب نامشروع شناخته و مصادره نمودهاند در صلاحیت دادگاههای انقلاب تشخیص میدهد بنابراین رأی شعبه 24 دیوانعالی کشور که با این نظر مطابقت دارد صحیح و منطبق با موازین قانونی است. این رأی برطبق ماده واحده قانون وحدترویه قضایی مصوب 1328برای شعب دیوانعالی کشور و دادگاهها در موارد مشابه لازمالاتباع است.