شماره5725/هـ - 1386/8/19
رأی وحدترویه شماره 705 هیأتعمومی دیوانعالی کشوردرخصوص صلاحیت دادگاه رسیدگیکننده به دعوی مطالبه مهریه
الف: مقدمه
جلسه هیأتعمومی دیوانعالی کشور در مورد پرونده ردیف 86 /4 وحدترویه، رأس ساعت 9 بامداد روز سهشنبه مورخه 1386/8/1 به ریاست حضرت آیتالله مفید رییس دیوانعالی کشور و با حضور حضرت آیتالله درینجفآبادی دادستان کل کشور و شرکت اعضای شعب مختلف دیوانعالی کشور در سالن اجتماعات دادگستری تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظریه جناب آقای دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدترویه قضایی شماره 705 - 1386/8/1 منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
احتراماً به استحضار میرساند شعب 22 و 24 دیوانعالی کشور با دو نوع برداشت از ماده 13 قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی دو رأی متهافت صادر نمودهاند بدین خلاصه:
الف - در پرونده کلاسه 83 /1 /264 /ح بندرعباس خانم کبری عالیآبادی دادخواستی به خواسته مطالبه مهریه به تعداد 14 سکه بهارآزادی را به طرفیت شوهرش به دادگاههای عمومی بندرعباس تقدیم کرده است. شعبه اول دادگاه عمومی حقوقی طی دادنامه شماره 24 - 1383/10/21 با استدلال به اینکه محل اقامت خوانده شهرستان یزد میباشد مستنداً به مواد 11 و 28 قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی به صلاحیت دادگاههای عمومی یزد اظهارنظر کرده، متعاقباً شعبه پنجم دادگاه عمومی یزد با استدلال به اینکه محل وقوع عقد ازدواج در بندرعباس بوده با استناد به ماده 13 قانون مزبور به صلاحیت دادگاه عمومی بندرعباس رأی داده است. با حدوث اختلاف پرونده در شعبه محترم 24 دیوانعالی کشور مطرح و این شعبه طی دادنامه شماره 59 /24 - 1384/1/31 چنین رأی داده است: «در خصوص اختلاف نظر فیمابین شعبه اول دادگاه عمومی بندرعباس و شعبه پنجم دادگاه عمومی شهرستان یزد در مورد صلاحیت رسیدگی به دعوی خانم کبری عالیآبادی به طرفیت آقای محسن داییزاده دائر بر مطالبه مهریه به تعداد 14 سکه بهار آزادی، نظر به اینکه حسب مفاد مادتین 11 و 13 قانون آییندادرسی مدنی در دعاوی بازرگانی و در دعاوی راجع به اموال منقول که از عقود و قراردادها ناشی شده باشد خواهان بدواً مخیر است در محل اقامت خوانده و یا در محل وقوع عقد و یا قرارداد اقامه دعوی نماید و در مانحنفیه خواهان حوزه قضایی بندرعباس را که محل وقوع نکاح است جهت اقامه دعوی مهریه که از اموال منقول است انتخاب کرده است، لذا قرار صادره از شعبه اول دادگاه عمومی بندرعباس مغایر با مفاد ماده 13 قانون مذکور است، بنا به مراتب فوق با نقض رأی شماره 24 - 1383/10/21 شعبه اول دادگاه عمومی بندرعباس و تأیید رأی شعبه 1724 - 1383/11/7 شعبه پنجم دادگاه عمومی شهرستان یزد و اعلام صلاحیت شعبه اول دادگاه عمومی بندرعباس ما بین دو دادگاه مرقوم حل اختلاف میگردد.»
ب - به حکایت پرونده 84 /17 /103 دادگاه عمومی اصفهان خانم راضیه راستگو دادخواستی به خواسته مطالبه مهرالمسمی مقوم به ده میلیون و یکصدهزار ریال به طرفیت شوهرش آقای محمد حیاتیپور تقدیم کرده است. شعبه هفدهم طی دادنامه شماره 305 - 1384/3/11 با استدلال به اینکه محل اقامت خوانده شهرستان بندرعباس است به استناد ماده 11 قانون صدرالذکر از خود نفی صلاحیت کرده و به صلاحیت مرجع مزبور رأی داده است. شعبه چهارم دادگاه عمومی بندرعباس نیز حسبالارجاع استدلال کرده که محل وقوع عقد ازدواج در اصفهان است به استناد ماده 13 قانون مذکور با نفی صلاحیت از خود به استناد ماده قانونی ذکرشده و ماده 27 همین قانون و مواد 32 و 33 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب به اعتبار شایستگی دادگاه عمومی اصفهان رأی داده است. با حدوث اختلاف شعبه محترم 22 دیوانعالی کشور حسبالارجاع رسیدگی و چنین رأی داده است:
با توجه به اینکه لزوم اداء مهریه به صرف جاری شدن عقد ازدواج دائم و به حکم شرع مقدس بهعنوان نحله بر ذمه زوج تعلق میگیرد که درصورت تعیین مقدار آن در عقد ازدواج همان مقدار و از همان جنس تعیین شده بهعنوان مهرالمسمی ثابت میگردد و الّا تعیین مقدار آن طبق ضوابط مقرره تعیین خواهد شد، فلذا مهریه مندرج در عقدنامه موضوع بحث به هیچ وجه شباهتی با دعاوی راجع به اموال منقول که طرفین قرارداد بهعنوان داد و ستد مبلغی را در قبال مال منقول معهود تعیین میکنند ندارد و به همین جهت مقررات ماده 13 قانون آییندادرسی در امور مدنی به کلی منصرف از عنوان مهریه قید شده در عقد نکاح است، بنابراین ملاک عمل در تشخیص صلاحیت عبارت از مقررات ماده 11 قانون آییندادرسی در امور مدنی است که صلاحیت را در مانحنفیه از برای دادگاههای عمومی بندرعباس محل اقامت خوانده مقرر میدارد و به این ترتیب با نقض قرار صادره از این دادگاه در پرونده امر حل اختلاف میگردد و مقرر میدارد دفتر پرونده جهت ادامه رسیدگی و اقدام قانونی به دادگاه فوقالذکر ارسال گردد.
علیهذا با توجه به مراتب فوق گزارش جهت کسب نظر هیأت محترم عمومی دیوانعالی به خدمت تقدیم میگردد.
معاون قضایی دیوانعالی کشور - حسینعلی نیری
ج: نظریه دادستان کل کشور
با احترام؛ در خصوص پرونده وحدترویه قضایی ردیف 86 /4 هیأتعمومی دیوانعالی کشور، موضوع اختلاف نظر بین شعب 22 و24 دیوانعالی کشور در خصوص ماده 13 قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، از آن جایی که الفاظ عقود و قراردادها در ماده 13 قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی به نحو اطلاق استعمال شده و شامل عموم مصادیق عقد و قراردادها میباشد و انصراف آن از عقد نکاح و روابط مالی ناشی از آن از جمله مهریه، نفقه، جهیزیه و امثال آن مستلزم دلایل، قراین و امارات خارجی است و مواد 1 و 7 قانون حمایت از خانواده مبنی بر رسیدگی به کلیه اختلافات مدنی ناشی از امر زناشویی و دعاوی خانوادگی بدون رعایت تشریفات آییندادرسی مدنی و ... که ضمن تشریح صلاحیت محاکم ذیصلاح که امر اختلافات خانوادگی دعاوی مدنی ناشی از آن به دادگاه مذکور رجوع میگردد مقرر میدارد که درصورت تقارن زمانی در امر صلاحیت آنها دادگاه حوزه محل اقامت زن (زوجه) صالح بر رسیدگی خواهد بود، ولی مقررات ماده 13 فوقالذکر در مقام نفی مقررات ماده 11 همان قانون نبوده و ضمن تأیید صلاحیت دادگاه محل اقامت خوانده، بر خواهان اختیار مراجعه به دادگاه محل وقوع عقد را نیز واگذار مینماید، به نظر میرسد:
1- سیر تدوین قوانین و مقررات در زمینه اموال منقول و غیرمنقول و صلاحیت مراجع قضایی نشان دهنده تسهیلات بیشتر در امر رسیدگی به اختلافات و دعاوی مربوط به اموال منقول و دیون و تعهدات در کلیه قراردادها و عقود مربوطه است.
به نظر میرسد این حکمت با گذشت زمان و وسعت دایره مبادلات و خرید و فروش و تعهدات و قراردادهای مربوط به اموال منقول نه تنها از بین نرفته بلکه شمول و نیاز به آن و نوع فعالیتهای مربوط بهصورت مستمر توسعه یافته شاهد آن نقل و انتقال خودرو و موتورسیکلت، وسعت دامنه چک و اعتبارات بانکی و طلا و ارز و سکه و مانند آن است.
2- قوانین مربوط به خانواده از سالهای 1346 تا امروز که در این رابطه دهها قانون به تأیید مراجع ذیربط رسیده نشاندهنده حمایتی بودن و ایجاد تسهیلات بیشتر در انواع رسیدگیها و تأمین حقوق خانواده و همسران و فرزندان است.
3- عنوان قرارداد بدون تردید شامل مقررات مربوط به مهریه و عقد نکاح نیز میشود و به فرض با القاء خصوصیت میتوان به ماده 13 قانون مربوط استناد نمود.
4- آراء وحدترویه دیوانعالی کشور، سیره عملی قضات، شیوه رسیدگی به دعاوی خانواده در دادگاه خانواده نیز مؤید این معناست، بهعلاوه ماده 20 قانون مدنی نیز مراتب بالا را از عنوان مهریه نمودهاند و ماده 13 را بر داد و ستد در اموال منقول حمل نموده، چندان با عنوان قرارداد که عقد نکاح نیز قطعاً یکی از مصادیق آن است سازگار و منطبق نبوده.
5- ضمناً بحث اینکه مهریه ناشی از تعهد نسبت به عقد است یا تعهد از حکم شارع و الزام شارع است و یا به عبارت دیگر ماهیت عقد نکاح عقد معوض است یا مهریه، ماهیتاً مؤثر در رابطه زوجیت و به نوعی جزء مقومات عقد نکاح است.
البته به نظر میرسد ریشه طرح این موضوع بیشتر به فرهنگ غرب بر میگردد و طرح عقد و توافق و اشتراک و مشارکت در زندگی و احکام و آثار و تبعات این نوع همکاری و مشارکت و الّا با عنایت به فرهنگ عمیق اسلامی و جایگاه ازدواج و خانواده در اسلام و فرهنگ قرآنی و بلکه در نظام آفرینش و اینکه از آیات الهی است و از بدو خلقت حضرت آدم (ع) و حضرت حوا (ع) مطرح بوده و قوانین اسلامی نیز در این باره امضایی و تنفیذی است نه تأسیسی و ابتدایی و آثار و لوازم آن نیز تابع آن است.
و بالجمله دو دیدگاه و دو نوع نظر در رابطه با امر ازدواج و تشکیل خانواده در جهان دیده میشود، یکی بر مبنای توافق و قراردادهای اجتماعی و اومانیسم که بیشتر ریشه در فرهنگ غرب و قراردادهای اجتماعی دارد.
بر این اساس عقد ازدواج مانند هر نوع توافق و قرارداد دوجانبه دیگری است و لوازم خاص خود را دارد. لیکن از دیدگاه اسلام و شرایع الهی که ریشه در فطرت از نوعی توافق ساده فراتر بوده و بهعنوان عقد و قرارداد مقدس بلکه مستحب و به بهترین بنیانهای معنوی و انسانی و شرعی شناخته میشود و در این نکاح، نحله و مهریه جزء عقد نکاح و از لوازم لاینفک آن است.
در هر صورت مهریه جزء مقومات و یا لوازم قطعی عقد نکاح بوده و درصورت عدم ذکر به مهرالمثل تبدیل میگردد. نهایتاً این قبیل دغدغهها در استنباط و تفسیر قانون تأثیری نداشته و در رأس شعب محترم دیوانعالی کشور نیز مبنای بحث و رد و ایراد قرار نگرفته، صرفاً قضات محترم شعبه 22 ادعای انصراف ماده 13 را از مهریه نمودهاند که این استظهار نیز اولاً ادعاست و ثانیاً برای دیگران حجت نیست. ثالثاً ظهور بلکه صراحت ماده 13 در قراردادهاست که عقد نکاح نیز بدون تردید از عقود و قراردادهاست. بنابر آنچه بیان شد رأی شعبه 24 دیوانعالی کشور که با عنایت به جهات یاد شده اصدار یافته منطبق با قانون بوده و تأیید میگردد.
رأی وحدترویه شماره 705 - 1386/8/1 هیأتعمومی دیوانعالی کشور
«چون مطابق ماده سیزده قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 1379 «در دعاوی بازرگانی و دعاوی راجع به اموال منقول که از عقد و قرارداد ناشی شدهباشد، خواهان میتواند به دادگاهی رجوع کند که عقد یا قرارداد در حوزه آن واقع شدهاست یا تعهد میبایست در آنجا انجام شود.» و مهر نیز از عقد نکاح ناشی شده و طبق ماده 1082 قانون مدنی، به مجرد عقد، بر ذمه زوج مستقر میگردد و به دلالت ماده 20 همان قانون کلیه دیون از حیث صلاحیت محاکم در حکم منقول میباشد، لذا به نظر اکثریت قریب به اتفاق اعضای هیأتعمومی دیوانعالی کشور دعوی مطالبه مهریه از حیث صلاحیت دادگاه رسیدگیکننده مشمول مقررات ماده 13 قانون مرقوم بوده و رأی شعبه بیست و چهارم دیوانعالی کشور که با این نظر مطابقت دارد صحیح و قانونی تشخیص میگردد.»
«این رأی بر اساس ماده 270 قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378 برای کلیه شعب دیوانعالی کشور و دادگاهها در موارد مشابه لازمالاتباع میباشد.»