رأی وحدترویه شماره 112 ()- 3/7/1347
مرجع رسیدگی به اختلافات بین مالک و زارع درامور مربوط به کشاورزی
طبق احکامی که رونوشت آنها ضمیمه است بین شعب 4 سابق و 10 و 4 فعلی دیوانعالی کشور اختلاف نظر و رویه حاصل شده بدین شرح:
در پرونده شماره 9/3775 آقای خلعتبری در تاریخ 2/12/1338 دادخواست خلعید پنج جریب باغ مرکبات به ارزش دههزار ریال به طرفیت فرجامخواه به دادگاه بخش شهسوار تقدیم داشته و مدرک دعوی را سند مالکیت شش دانگ قریه سنگره واقع در دهستان خرمآباد پلاک 40 قرار داده که طبق آن کلیه اعیانی و عرصه قریه به استثنای خانههای روستایی به خواهان تعلق داشته و مدعی گردیده خوانده وعده با عناوین مختلف باغات را تصرف کرده و حاضر به تخلیه نمیباشند دادگاه پس از انجام تحقیق محلی و احراز تصرف خوانده در باغ موردبحث حکم خلعید صادر کرده است محکومعلیه از این حکم شکایت پژوهشی به دادگاه شهرستان نموده و دادگاه پژوهشی حکم پژوهش خواسته را عیناً استوار مینماید.
شعبه چهار دیوانعالی کشور در تاریخ 1/5/1343 چنین رأی صادر کرده است «از طرف فرجامخواه اعتراض موجهی بهعمل نیامده و از حیث رعایت قواعد دادرسی هم اشکال مؤثری ملاحظه نمیشود لذا فرجامخواسته استوار میشود».
2 ـ در پرونده 22/3278 آقای هوشنگ کاووسی به وکالت از آقای حیدر حیدرقلی خلعتبری دادخواستی به طرفیت آقای سیدموسی ساداتی به خواسته خلعید از ده جریب هزارمتری زمین مزروعی و شش جریب باغ مرکبات واقع در قریه سنگر خرمآباد شهسوار به استناد سند مالکیت حاکی از مالکیت ملک نسبت به شش دانگ عرصه و اعیان قریه نامبرده به دادگاه بخش شهسوار تقدیم داشته است پس از جریان دادخواست و صدور قرار تحقیقات محلی برای اثبات تصرف در رقبه مدعيٌ به برحسب استناد خواهان و خروج قرار مذکور از عداد دلایل خواهان به لحاظ عدم تهیه وسایل اجرا از ناحیه استنادکننده سرانجام دادگاه بخش نامبرده به لحاظ آنکه دعوای خواهان بدون دلیل است حکم به بطلان دعوی را صادر کرده است از این دادنامه محکومعلیه تقاضای پژوهش کرده که به اجرای دادخواست پژوهشی و گرفتن توضیحات لازم از پژوهشخوانده دادگاه شهرستان شهسوار به این استدلال که چون پژوهشخوانده که به تصرف در رقبات مورد دعوی معترف است و مدعی حق اعیانی میباشد دلیلی براین معنی اقامه نکرده و به موجب سند مالکیت پژوهشخواه مالک شش دانگ قریه سنگر به استثنای خانههای رعیتی است با فسخ حکم پژوهش خواسته خوانده را به خلعید از ده جریب زمین هزارمتری شالیزار و شش جریب باغ مرکبات واقع در سنگر با خسارات محکوم کرده و از این حکم محکومعلیه فرجامخواسته است شعبه دهم دیوانعالی کشور چنین رأی داده است:
«چون همانطوری که فرجامخواه در ضمن اعتراضات فرجامی متذکرشده مشارالیه در مراحل رسیدگی ماهوی مدعی داشتن ریشه و دسترنج زراعتی در ملک مورد درخواست تخلیه شده دو دادگاه بدون توجه و رسیدگی به ادعای مزبور حکم تخلیه صادر نموده است رسیدگی ناقص است و به موجب ماده (559) قانون آییندادرسی مدنی حکم فرجامخواسته شکسته میشود که دادگاه شهرستان شاهی مجدداً رسیدگی نماید».
3 ـ در پرونده 10/4092 آقای محمدحسن شریعتمداری دادخواستی به طرفیت آقای مرتضی سعدیپور به خواسته رفع تصرف عدوانی از دوازده قفیز زمین واقع در زیر خط راهآهن در مزرعه زبردان به دادگاه شهرستان بهشهر که به امور دادگاه بخش نیز رسیدگی مینماید تقدیم و توضیح داده که خوانده مطابق اجارهنامههای عادی مورخ 24 محرم 1370 قمری مستأجر زمین بوده و مالالاجاره را نپرداخته است به تجویز مواد (6 و 7) قانون جلوگیری از تصرف عدوانی تقاضای رسیدگی و صدور حکم به رفع تصرف عدوانی را نموده است و در دادخواست تذکر داده است که مدارک دیگری موجود است که در صورت لزوم رونوشت مصدق آنها تقدیم خواهد شد دادگاه مذکور پس از رسیدگی ضمن دادنامه مورخ 12/7/1344 چنین رأی صادر کرده است:
(نظر به اظهار خواهان در جلسه رسیدگی که قریب چهارسال بلکه زیادتر است که زمین در تصرف خوانده میباشد و همچنین خوانده سند عادی ابرازی را نپذیرفته است و خواهان نتوانسته این مطلب را به ثبوت برساند که مورد دعوی قبل از خارج شدن لااقل یک سال در تصرف او بوده است و بیش از یک سال از تاریخ تصرف عدوانی نگذشته لذا دادگاه به واسطه عدم انطباق مورد با تصرف عدوانی و با توجه به ماده (326) قانون آییندادرسی مدنی قرار رد دعوی خواهان را صادر مینماید).
از این رأی درخواست رسیدگی پژوهشی شده و دادگاه شهرستان ساری مرجع رسیدگی پژوهشی پس از مبادله لوایح به شرح رأی شماره 350 ادعای پژوهشخواه را با توضیحاتی که در دادگاه بدوی داده منطبق با شرایط ماده (326) قانون آییندادرسی مدنی ندانسته و رأی ابتدایی را استوار کرده است آقای محمدحسن شریعتمداری از این رأی فرجامخواسته است شعبه چهار دیوانعالی کشور در تاریخ 29/11/1346 چنین رأی داده است:
برقرار مورد شکایت از جهات ذیل اشکال وارد است:
1 ـ فقد دلیل برای احراز صحت دعوای تصرف عدوانی که مورد توجه دادگاه واقع شده مجوز صدور قرار رد دعوی با تأیید آن در مرحله پژوهشی نبوده و با این حال دادگاه مبادرت به تأیید قرار صادر از دادگاه ابتدایی نموده. 2 ـ به موجب ماده (22) قانون اصلاحات ارضی هیچ مالکی حق ندارد به هیچ عنوان زارع را از ده یا اراضی مورد کشت و کار اخراج نماید و از زراعت او ممانعت بهعمل بیاورد و طبق ماده (33) همان قانون رفع اختلاف بین مالک و زارع درامور مربوط به کشاورزی به مأمورین اصلاحات ارضی محول میشود و مستنبط از مجموع مواد مذکور که در تکمیل آن ماده ششم قانون 12/2/1346 راجع به الحاق چند ماده به آییننامه اصلاحات ارضی به تصویب رسیده این است که اولاً مالک نه با طرح دعوی ماهوی و نه با طرح دعوی به عنوان تصرف عدوانی حق درخواست حکم برای خلعید زارع ندارد و ثانیاً مرجع صالح برای رفع مطلق اختلافات آنها درخصوص مسائل مربوط به امور کشاورزی سازمان اصلاحات ارضی شناخته شده نه دادگاه دادگستری و چون خواهان ابتدایی به عنوان مالک ملک مزروعی خود را ذیحق در طرح دعوای موردبحث شناخته بوده و طرف دعوی نیز استناد به اقرار او به تصرف خودش در ملک و بهرهبرداری از آن نموده ضرورت داشت دادگاه مقدمتاً درخصوص شمول یا عدم شمول مقررات اصلاحات ارضی به مورد و بالنتیجه امکان یا عدم امکان طرح دعوای تصرف عدوانی در دادگاه و وجود یا فقدان صلاحیت ذاتی دادگاه ابتدایی رسیدگی نموده و در صورت احراز عدم شمول مقررات اصلاحات ارضی و وجود صلاحیت ذاتی برای دادگاه ابتدایی مبادرت به توجیه سایر جهات دعوی مینمود از اینرو رأی فرجامخواسته به لحاظ وجود نقص در رسیدگی و اشکال دیگر مذکور در فوق به استناد ماده (559) قانون آییندادرسی مدنی و به اتفاق آرا نقض میشود و اقدام لازم قانونی به دادگاه صادرکننده قرار محول میشود.
بنا به مراتب فوقالذکر ملاحظه میشود که اولاً بین شعبه 4 و 10 اختلاف حاصل است به این معنی که شعبه 4 حکم تخلیه ید زارع را از ملک موردتصرف خود ابرام کرده و برعکس شعبه 10حکم خلع ید او را نقض کرده است.
ثانیاً بین شعبه 4 سابق و شعبه 4 فعلی از لحاظ صلاحیت ذاتی اختلاف است بدین معنی که شعبه 4 سابق دادگستری را برای صدور حکم خلعید زارع صالح دانسته در صورتی که شعبه 4 فعلی دادگستری را صالح ندانسته است.
بنابراین طبق ماده واحده قانون وحدترویه قضایی مصوب تیرماه 1328 طرح دو موضوع اختلاف را به شرح فوق برای اتخاذ رویه واحد تقاضا مینمایم.
دادستان کل کشورـ دکترعلیآبادی
به تاریخ روز چهارشنبه 3/7/1347 هیأت عمومی دیوانعالی کشور تشکیل گردید پس از طرح و قرائت گزارش پرونده و ملاحظه اوراق لازم و کسب نظریه جناب آقای دادستان کل به شرح زیر «قبل از بحث در تعارضات موجوده لازم میدانم فقره یک ماده اول لایحه اصلاحی قانون اصلاحات ارضی مصوب 19/2/1340 را که در آن کلمه زراعت تعریف شده است متذکر شوم. زراعت طبق این ماده عبارت است از تولید محصول به وسیله عملیات زراعتی و باغداری.
بحث اول ـ راجع به تعارض موجود بین رأی شعبه چهار سابق و شعبه 10 دیوانعالی کشور
بهطوری که قبلاً متذکر شد در پرونده شماره 9/3775 مطروح در شعبه 4 دیوانعالی کشور موضوع رسیدگی دادخواست خلعید پنج جریب باغ مرکبات میباشد فرجامخواه این پرونده طبق لایحه فرجامی آقای جواد فرهنگی وکیل آقای حیدرقلی خلعتبری به این نحو معرفی شده است (فرجامخواه از زارعینی است که هرساله بالغ بر پانصدهزار ریال مرکبات از ملک موکل دریافت میدارد) دادگاه پژوهشی حکم به خلعید صادر کرده و شعبه 4 سابق دیوانعالی کشور حکم مزبور را ابرام کرده است. از طرفی در پرونده شماره 7/3278 مطروح در شعبه دهم دیوانعالی کشور موضوع رسیدگی دادخواست خلعید از ده جریب هزارمتری زمین مزروعی و شش جریب باغ مرکبات میباشد و شعبه دهم دیوانعالی کشور به این استناد که «چون فرجامخواه مدعی داشتن ریشه و دسترنج زراعتی در ملک مورد درخواست تخلیه شده دادگاه بدون توجه و رسیدگی به ادعای مزبور حکم تخلیه صادر نموده» رسیدگی را ناقص تشخیص داده و حکم فرجامخواسته را نقض کرده است.
با امعان نظر به ماده (22) لایحه اصلاحی قانون اصلاحات ارضی مصوب 9/10/1340 مبنی بر «کلیه زارعینی که در تاریخ تصویب این قانون در زمین تحت کشت و کار مشغول بودهاند ساکنین همان ده محسوب میشوند و هیچ مالکی حق ندارد به هیچ عنوان زارع را از ده یا از اراضی مورد کشت و کار اخراج نماید و یا از زراعت او ممانعت بهعمل آورد» مسلم میگردد که ابرام حکم خلعید دادگاه پژوهشی از طرف شعبه 4 دیوانعالی کشور برخلاف ماده مزبور بوده و بدین لحاظ حکم شعبه دهم دیوان مزبور که حکم خلعید صادر از دادگاه پژوهشی را نقض کرده قابلیت اتباع را دارد.
بحث دوم ـ راجع به تعارض بین حکم شعبه 4 سابق دیوانعالی کشور با حکم شعبه 4 فعلی دیوان مزبور
موضوع مطرح در شعبه 4 فعلی عبارت است از رفع تصرف عدوانی از 12 قفیز واقع در مزرعه زیردان از فرجامخوانده که مستأجر فرجامخواه میباشد شعبه با استدلالات مفصلی دادگاههای دادگستری را درامور زراعتی فاقد صلاحیت دانسته است. در صورتی که شعبه 4 سابق دیوان مزبور همانطوری که فوقاً متعرض شد دراثر معتقدبودن به صلاحیت دادگستری حکم فرجامخوانده را ابرام نموده است. با توجه به مواد ذیل مسلم میگردد که نظریه شعبه 4 فعلی قابل اتباع میباشد.
اول ـ قانون سازمان عمرانی کشور و ازدیاد سهم کشاورزان مصوب 9/6/1334:
ماده 27 ـ در صورت بروز اختلاف از لحاظ مقدار بهره مالکانه براساس مرسوم و معمول محل بخشدار محل موظف است طبق مقررات این قانون به محض وصول شکایت مالک یا زارع به موضوع رسیدگی نموده و نظر خود را به طرفین ابلاغ نماید.
طرفین میتوانند در ظرف ده روز از تاریخ ابلاغ نسبت به نظریه بخشدار تقاضای تجدیدنظر نمایند.
در نقاطی که سازمان بخش تشکیل نشده وظایف بخشدار از این حیث برعهده فرماندار خواهد بود. در صورتی که طرفین در ظرف مدت مقرر تقاضای تجدیدنظر ننمودهاند ضابطین دادگستری مأمور اجرای نظریات بخشدار یا فرماندار خواهند بود.
تبصره ـ چنانچه قراردادهای بین مالک و کشاورز وجود داشته باشد آن قرارداد معتبر و به قوت خود باقی و لازمالاجراست ماده (28) مرجع تجدیدنظر در رسیدگی به حل اختلاف حاصله بین مالک و کشاورز از لحاظ مقدار بهره مالکانه براساس مرسوم و معمول محل و عرف و عادت قدیمی ده و دهستان در درجه اول شورای بخش است و نظر انجمن بخش تا صدور رأی نهایی قابل اجرا است.
ماده 33 ـ در صورتی که مالکی کشاورزی را که مستقیماً به امور زراعت اشتغال داشته از کار برکنار کند کشاورز مزبور میتواند به بخشدار شکایت نموده و بخشدار موظف است به اسرع اوقات به موضوع رسیدگی و وسایل اصلاح و اشتغال مجدد کشاورز را به امر کشاورزی فراهم سازد و اگر توافق حاصل نشد بخشدار باید موضوع را در اولین انجمن عمران بخش مطرح نماید و در صورتی که حقانیت کشاورز ثابت گردد و مالک حاضر به کار گماردن او نباشد مالک باید به تشخیص انجمن عمران برای سه ماه خرج او را برطبق مزد کارگران پرداخت نماید و اگر کشاورز یا دارنده حقوق اعیانی و یا زراعتی اعیانی (ریشه و کارکرد) داشته باشد مالک باید علاوه بر سه ماه مخارج فوقالذکر به تشخیص اهل خبره که از طرف انجمن عمرانی بخش یا بخشدار انتخاب خواهد شد قیمت اعیانی و محصول او را بپردازد.
با تعمق در موارد بالا مسلم میگردد که قانونگذار از سال 1334 از لحاظ تسریع در رسیدگی، رسیدگی به کلیه اختلافات مالک و کشاورز را از صلاحیت دادگستری خارج کردهاست.
قانونگذار به حل سریع اختلافات کشاورزی به قدری اهمیت میداده که حتی رسیدگی به جرم اخلالگری و تخریب را که در ده ارتکاب میشده طبق ماده (35) قانون مزبور در صلاحیت انجمن بخش ولدیالاقتضا بخشدار قرار داده است.
دوم ـ قانون اصلاحات ارضی مصوب 26/2/1339:
ماده 34 ـ رفع اختلاف بین مالک و زارع در امور مربوط به کشاورزی توسط هیأت حل اختلاف کشاورزی بهعمل میآید هیأت مزبور در هر بخش مرکب خواهد بود از بخشدار، رییس دادگاه بخش مربوطه (یا نماینده وزارت دادگستری) نماینده وزارت کشاورزی (یا نماینده اداره کشاورزی مربوطه) رأی این هیأت قطعی است و به وسیله اجرای دادگاههای دادگستری به موقع اجرا گذارده میشود.
سوم ـ قانون اصلاح قانون اصلاحات ارضی مصوب 19/10/1340:
ماده 33 ـ رفع اختلاف بین مالک و زارع در امور مربوط به کشاورزی توسط هیأت حل اختلاف کشاورزی بهعمل میآید هیأت مزبور در هر بخشی مرکب خواهد بود از: بخشدار، رییس دادگاه بخش مربوطه (یا نماینده وزارت دادگستری) نماینده وزارت کشاورزی (یا نماینده اداره کشاورزی مربوطه) رأی این هیأت قطعی است و به وسیله اجرای دادگاههای دادگستری به موقع اجرا گذارده میشود.
چهارمـ تصویبنامه اجرای لایحه قانونی اصلاحات ارضی مصوب 25/7/1341:
ماده 5 ـ ماده (33) لایحه قانونی اصلاحات ارضی به طریق زیر اصلاح میشود:
رفع اختلاف بین مالک و زارع درامور مربوطه به کشاورزی به مأمورین اصلاحات ارضی محول میشود. مأمورین ژاندارمری مکلف هستند دستورات رییس سازمان اصلاحات ارضی هر منطقه را در این مورد به موقع اجرا بگذارند.
وزیر کشور و وزیر کشاورزی در اجرای این دستور جداگانه تعلیمات لازم خواهند داد.
در این ماده مقنن به جای (بهعمل میآید) جمله (محول میشود) استعمال کرده است و با ادای این عبارت خواسته بفهماند که دعاوی مطروحه در محاکم قضایی که هنوز منجر به صدور حکم قطعی نشده برای رسیدگی به سازمان اصلاحات ارضی احاله شود.
پنجم ـ آییننامه اصلاحات ارضی مصوب 3/5/1343:
ماده 42 ـ رفع اختلاف بین زارعین و مالکین درامور مربوط به کشاورزی به مأمورین اصلاحات ارضی محول است در صورتی که نظر مأمور اصلاحات ارضی مورد اعتراض قرار گیرد معترض میتواند ظرف 20 روز از تاریخ ابلاغ نظر مزبور اعتراض خود را به سازمان اصلاحات ارضی استان یا شهرستان تسلیم نماید.
اعتراضات در کمیسیونهای سه نفری مرکب از کارمندان وزارت کشاورزی که برای رسیدگی بهاینگونه اعتراضات در ادارات کل کشاورزی یا ادارات کشاورزی تشکیل میشود مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت. رأی صادره از کمیسیون سه نفری قطعی بوده و دستور لازم به وسیله رییس اصلاحات ارضی محل برای اجرای آن به ژاندارمری ابلاغ میگردد و مأمورین ژاندارمری مکلف به اجرای آرای صادره میباشند.
ششم ـ قانون مواد الحاقی به آییننامه اصلاحات ارضی مصوب 12/2/1346:
ماده ششم ـ اگر اختلافی در تشخیص اینکه کسی زارع ملکی است که تصرف دارد آن را در تاریخ 19/10/1340 به عنوان زارع صاحب نسق در تصرف داشته و یا رابطه او با ملک براساس دیگری میباشد حادث شود رفع اختلاف با توجه به تعاریف مذکور در مقررات اصلاحات ارضی مصوب 19/10/1340 با سازمان اصلاحات ارضی است و رأی سازمان در این خصوص قاطع خواهد بود دعاوی مطروحه در محاکم قضایی که هنوز منجر به صدور حکم قطعی نشده تابع مقررات این ماده میباشد.
بنا به مراتب بالا مسلم میگردد که اولاً اخراج زارع از ده اعم از اینکه رسیدگی به اختلافات او با مالک در صلاحیت دادگستری باشد یا نه طبق ماده (22) لایحه اصلاحی قانون اصلاحات ارضی مصوب 9/10/1340 مقدور نیست در صورتی که شعبه 4 سابق دیوانعالی کشور حکم دادگاه پژوهشی را مبنی بر خلع ید زارع ابرام کرده است.
ثانیاً ـ طبق مواد فوقالاشعار مقرر میگردد که راجع به اختلافات مالکین و کشاورزان از سال 1339 محاکم دادگستری فاقد صلاحیت بودهاند و در این صورت بدیهی است پروندههای فوقالاشعار که در سال 1338 تشکیل شده رسیدگی به آنها در صلاحیت دادگستری نبوده است و به همین جهت نظریه شعبه 4 فعلی دیوان کشور درخصوص عدم صلاحیت دادگستری قابل اتباع است و مقنن در سالهای بعد همانطوری که فوقاً اشعار شد با جایگزین ساختن جمله (محول میشود) به جای (بهعمل میآید) این معنی را تأیید کرده است.
در خاتمه متذکر میشود که مصلحت اجتماعی و اقتصادی کشور این تغییر صلاحیت را ایجاب میکرده است. زیرا اگر اختلاف بین مالک و زارع در اسرع وقت ممکن حل نگردد، ممکن است لطمه به اقتصادیات کشاورزی کشور وارد سازد کما این که ملاحظه میشود دعاوی مربوط به امور کشاورزی فوقالذکر از سال 1338 در دادگستری مطرح بوده و با این که ده سال از آغاز طرح آن میگذرد معلوم نیست در چه تاریخی حکم نهایی آن صادر خواهدشد.
دادستان کل کشورـ دکترعلیآبادی
به شرح زیر رأی میدهند:
هرچند تصریح ماده (33) قانون اصلاحات ارضی مرجع رسیدگی به اختلافات بین مالک و زارع درامور مربوط به کشاورزی سازمان اصلاحات ارضی شناخته شده و هرچند برطبق ماده ششم از قانون مواد الحاقی به آییننامه اصلاحات ارضی مصوب 12/2/1346 اختلافات مطروح در دادگستری که قبل از قانون اصلاحات ارضی در دادگستری مطرح شده و تا تاریخ لازمالاجرا شدن قانون مزبور به حکم قطعی منتهی نگردیده نیز بایستی برای رسیدگی به سازمان اصلاحات ارضی محول شود و لکن چون دو فقره از پروندههای مذکور در گزارش جناب آقای دادستان کل در سال 1338 و قبل از تصویب و اجرای قانون اصلاحات ارضی در دادگستری مطرح و قبل از تصویب قانون سال 1346 به حکم قطعی منتهی شده بوده و مسیر خود را وفق مقررات موجود در زمان رسیدگی و با توجه به ماده (46) از قانون آییندادرسی مدنی() طی نموده و دلیل آن که شعبه چهارم دیوانعالی کشور در تاریخ 29/11/1346 ضمن پرونده 10/4092 که دعوی بدوی آن در 20/11/1343 و در موقعی که قانون اصلاحات ارضی موردعمل و اجرا بوده و در دادگستری مطرح شده رأی دادگاه تالی که خود را برای رسیدگی صالح تشخیص داده نقض کرده است توجه به ماده (33) قانون اصلاحات ارضی() و ماده (6) از قانون مواد الحاقی به آییننامه اصلاحات ارضی() بوده که به موجب آنها از دادگاههای دادگستری درخصوص اختلاف بین مالک و زارع درامور مربوط به کشاورزی نفی صلاحیت شده است و در نتیجه آرای صادره از شعبه چهار سابق و دهم از یک طرف و رأی شعبه چهارم فعلی دیوانعالی کشور از طرف دیگر هریک با توجه به قوانین و مقررات موجود در زمان صدور آنها صحیحاً صادر گردیدهاند علیهذا مورد از مصادیق رویههای مختلف نبوده قابل طرح در هیأت عمومی دیوانعالی کشور نمیباشد.