رأی وحدترویه شماره 600 ()- 4/7/1374
صلاحیت دیوانعالی کشور در رسیدگی به درخواست تجدیدنظر
از برائت متهم به قتل
احتراماً، به استحضار میرساند شعب 27 و 2 دیوانعالی کشور راجع به تجدیدنظرخواهی از رأی برائت متهم به قتل عمدی که به استناد قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب، صادر شده است رویههای مختلفی اتخاذ نمودهاند که مقتضی طرح موضوع در هیأت عمومی دیوانعالی کشور برای ایجاد وحدترویه قضایی است جریان پروندههای مزبور به این شرح است:
1 ـ به حکایت پرونده کلاسه 23/5159/2 شعبه دوم دیوانعالی کشور، آقای قباد باندری به اتهام ایراد ضرب عمدی منتهی به شکستگی جمجمه آقای علی عسگر علیپور و ایراد ضرب منتهی به قتل وی تحت تعقیب قرار گرفته، شعبه هجدهم دادگاه عمومی اهواز درخصوص اتهام اول رأی به محکومیت و درخصوص اتهام دوم رأی به برائت وی صادر نموده است.
رأی صادره از حیث برائت مورد اعتراض و تجدیدنظرخواهی اولیای دم قرار گرفته و پرونده در شعبه دوم دادگاه تجدیدنظر استان خوزستان مورد رسیدگی قرار گرفته و پس از انجام تحقیق از طرفین طی دادنامه شماره 74/12 با این استدلال که طبق بند 2 ماده (21) قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب رسیدگی به اعتراض و تجدیدنظرخواهی نسبت به حکم صادره درخصوص قصاص نفس در صلاحیت دیوانعالی کشور است لذا رسیدگی به حکم برائت از قصاص هم در صلاحیت دیوانعالی کشور خواهد بود اقدام به صدور قرار عدم صلاحیت به شایستگی دیوانعالی کشور نموده و پرونده به دیوانعالی کشور ارسال و به شعبه دوم دیوانعالی کشور ارجاع شده است.
هیأت شعبه در تاریخ 1/3/1374 طی دادنامه 176/2 چنین رأی داده است:
«نظر به صراحت صدر ماده (21) قانون مورد استناد دادگاه ملاک در ایجاد صلاحیت راجع به تجدیدنظرخواهی نفس احکام و آرای صادره از محاکم بدوی است نه اتهام انتسابی و نوع آن و در ماده (22) همان قانون و بندهای آن تکلیف دادگاههای تجدیدنظر درخصوص موارد مشابه دقیقاً روشن شده است و استدلالی که در قرار دادگاه بیان شده حتی با روح قانون مورد اشاره هم سازش ندارد و از طرفی صدور قرار عدم صلاحیت از سوی دادگاه تجدیدنظر به صلاحیت دیوانعالی کشور مجوز و محمل قانونی ندارد. مضافاً اینکه در صورت بروز اختلاف بین دو مرجع مذکور مرجع حل اختلافی وجود ندارد، و با این ترتیب پرونده در وضع موجود قابل طرح در دیوانعالی کشور نیست با کسر از آمار شعبه به شعبه دوم دادگاه تجدیدنظر استان خوزستان اعاده گردد.»
2 ـ به حکایت پرونده کلاسه 3/27/4955 شعبه بیست و هفتم دیوانعالی کشور آقای عیوض محمدی فرزند محمد به اتهام قتل عمدی مرحوم اسحاق محمدی با تبانی و شرکت همسرش تحت تعقیب قرار گرفته شعبه 14 دادگاه عمومی قم پس از رسیدگی به شرح دادنامه شماره 256 مورخ 2/9/1373 به لحاظ انکار متهمین و فقد دلیل جهت توجه اتهام و با التفات به اصل برائت حکم بر برائت متهمان صادر نموده است.
رأی صادره مورد اعتراض ولی دم واقع گردیده و دادگاه با بقای بر اعتقاد قبلی خود مقرر داشته پرونده به مرجع تجدیدنظر ارسال گردد و پس از وصول پرونده به دیوانعالی کشور به شعبه 27دیوانعالی کشور ارجاع گردیده و هیأت شعبه طی دادنامه 165 مورخ 27/3/1374 چنین رأی داده است:
با توجه به محتویات پرونده اگر چه دلیلی بر توجه اتهام نسبت به متهم وجود ندارد ولی نظر به اینکه موضوع اتهام قتل و از حقوق الناس است که جای تمسک به اصل برائت نیست باید مقررات قاعده الیمین علی من انکر اجرا گردد «پس از استحلاف اولیای دم متهم ادای سوگند نموده» سپس حکم به برائت صادر نموده و حتی اگر اولیای دم حاضر به استحلاف و تحلیف متهم نشدند به فتوای مقام معظم رهبری مدظله العالی باید دعوی مسکوت و موقوف بماند بنا به مراتب دادنامه صادره مخدوش بوده و نقض میگردد» پرونده را جهت رفع نقص و انشای حکم مجدد به همان دادگاه اعاده داشته است.
بنا به مراتب مذکور شعبه دوم دیوانعالی کشور ملاک صلاحیت مرجع تجدیدنظر را نفس احکام و آرای صادره محاکم بدوی میداند نه اتهام انتسابی، و مرجع تجدیدنظر از حکم برائت متهم به قتل عمدی را در صلاحیت دادگاه تجدیدنظر استان دانسته و صدور قرار عدم صلاحیت از سوی دادگاه تجدیدنظر به صلاحیت دیوانعالی کشور را فاقد محمل قانونی میداند.
و شعبه 27 دیوانعالی کشور خود را در این خصوص صالح دانسته و رأی صادره از شعبه دادگاه عمومی قم را درخصوص برائت متهم به قتل عمدی نقض نموده است، استدعا دارد برای ایجاد وحدترویه قضایی موضوع در هیأت عمومی دیوانعالی کشور مطرح گردد.
معاون اول قضایی دیوانعالی کشورـ حسینعلی نیری
به تاریخ روز سهشنبه 4/7/1374 جلسه وحدترویه هیأت عمومی دیوانعالی کشور به ریاست رییس دیوانعالی کشور و با حضور نماینده دادستان محترم کل کشور و جنابان آقایان رؤسا و مستشاران شعب حقوقی و کیفری دیوانعالی کشور تشکیل گردید.
پس از طرح موضوع و قرائت گزارش و بررسی اوراق پرونده و استماع عقیده نماینده دادستان محترم کل کشور مبنی بر: «نظر به اینکه ماده (21) قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب تصریح دارد مرجع تجدیدنظر آرای مربوط به اعدام و رجم و قصاص نفس دیوانعالی کشور است بنابراین در پروندههای مطروحه هرچند اتهام متهمان ارتکاب قتل عمدی بوده است ولی چون حکم برائت آنان صادر شده مرجع تجدیدنظر به اعتبار موضوع رأی دادگاه تجدیدنظر مرکز استان محل خواهد بود علیهذا رأی شعبه 2 دیوانعالی کشور موجه بوده و مورد تأیید است». مشاوره نموده و اکثریت بدین شرح رأی دادهاند:
رأی وحدترویه هیأت عمومی دیوانعالی کشور
نظر به اینکه مفاد ماده (21) قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب () درخصوص آرایی که قابل تجدیدنظر در دیوانعالی کشور است به لحاظ اهمیت خاصی که قانونگذار به حفظ و صیانت دماء نفوس قائل است نظر به مجازات مندرج در قانون داشته نه کیفری که مورد حکم دادگاه قرار میگیرد و قابلیت تجدیدنظر آرای این دادگاهها نسبت به موارد مذکور در ماده (21) مرقوم، مشروط به محکومیت نیست، بلکه بهطور اطلاق ناظر است به محکومیت یا برائت و طبق بند «ب» ماده (26) قانون مزبور() از جمله اشخاصی که در موارد مذکور در این قانون حق درخواست تجدیدنظر دارند شاکی خصوصی یا نماینده قانونی او میباشد و اعمال این حق در مورد حکم برائت منع صریح قانونی ندارد. بنا به مراتب پذیرش صلاحیت رسیدگی به درخواست تجدیدنظر از برائت متهم به قتل در شعبه 27 دیوانعالی کشور منطبق با جهات قانونی تشخیص و به اکثریت آرا تأیید میشود. این رأی برطبق ماده واحده قانون وحدترویه قضایی مصوب 1328 برای دادگاهها و شعب دیوانعالی کشور در موارد مشابه لازمالاتباع است.